خیلی وقت ها حرف هایی میزنی که بزرگتر از سنته .امروز صبح هم تو مسیر مدرسه میگفتی خسته شدم از این زندگی تکراری ،هر روز صبح از خواب بیداری میشی میری مدرسه اونجا یه مطلبی یاد میگیری بعد خانم میگه سوال حل کنید. من زود حل میکنم بعد حوصلم سر میره تا بقیه بنویسن.اه اه بعدش هم که میایی خونه نهار میخوری ، تلویزیون میبینی ، مشق و شام و خواب ....... و هر روز همینطور .بازم خوش به حال تو وبابا میرین سر کار اوضاعتون بهتره................ کاش یه کم تنوع هم داشتیم .!!!!!!! راستی دیگه یواش یواش میشه بهت اعتماد کرد و مریم رو سپرد دستت اما نه مدت خیلی طولانی .گهگاهی عصرها اگه بیرون کار داشته باشیم وشما دوتا خواب باشین با با میگه : بریم و زود برگردی...